عنوان کتاب : مدیریت اسلامی و الگوهای آن
تألیف: حجه الاسلام ولی الله نقی پورفر
تلخیص: فاطمه ثقفی
ناشر: مؤلف
مقدمه
مدیریت از دیدگاه قرآن و معصوم
از دیدگاه قرآن و روایات، مدیریت، نقش اول را در تغییر و تحولات اجتماعی بر عهده دارد:
*صنفان اذا صلحا صلحت الامة و اذا فسدا فسدت الامة، قیل من هم یا رسول الله؟ قال العلماء و الرؤسا*
(خصال، ج1، ص36)
فرمودند: “دو صنف هستند که هر گاه صالح باشند امت صالح خواهند بود و هر گاه فاسد شوند امت فاسد خواهند شد، سئوال شد یا رسول الله اینها چه کسانی هستند؟ فرمودند: علماء و امیران جامعه”
پس باید برای هر تغییری و تحولی روی این دو دسته نیرو سرمایه گذاری کرد.
در این جا پرسشی ذهن را مشغول می کند: حال که اصلاح جامعه باید از مدیریت شروع شود، برای اصلاح مدیریت از چه ابزاری باید استفاده شود؟ قرآن توضیح می دهد:
*والذین یمسکون باالکتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضیع اجر المصلحین* (اعراف/170)
“آنهایی که قرآن را مستحکم و با تمام قوت در دست می گیرند تا عمل کنند و نماز را بپای داشتند ما هرگز اجر مصلحان را ضایع نمی کنیم ”
پس شرط اساسی اصلاح مصلحان (یعنی مدیران) آن است که:
1. مسلح به فرهنگ قرآنی باشند
2. مصمم به پیاده کردن این فرهنگ در جامعه باشند(مفهوم اقامه نماز بپای داشتن ستون دین است که کنایه از بر پا کردن خیمه دین می باشد
اعمال مدیریت بر اساس اختیار نیروها
در نظام خلقت، مدیریت الهی بر شوق و رغبت پدیده ها استوار است، در سوره فصلت، به عنوان مثال یا به عنوان یک جریان تکوینی، مطرح شده است که خداوند به آسمان و زمین چنین فرمود:
*ائتیا طوعا او کرها* (فصلت/11)
“تمام هستی موظفند که با میل و رغبت یا به کراهت در تحت فرمان الهی انجام وظیفه کنند”
مخلوقات در پاسخ به خداوند چنین عکس العمل نشان می دهند:
*قالتا اتینا طائعین*
“همه مخلوقات یک صدا اعلام می کنند: ما با میل و رغبت در تحت اطاعت شماییم”
الگوها
در این جا سه قسم الگو رفتار سازمانی مطرح است:
الف: رفتار سازمانی معصوم با معصوم (حضرت خضر(ع) با موسی(ع))
ب: رفتار سازمانی معصوم با غیر معصوم (امام حسین (ع) با یاران با وفا)
ج: رفتار سازمانی غیر معصوم باغیر معصوم (ولایت فقیه با مردم)
شرح الف: خداوند به حضرت موسی (ع) امر می کند تا به شاگردی حضرت خضر(ع) درآید چرا که حضرت خضر علم ویژه ای داشتند. آن ها با یکدیگر ملاقات می کنند. ابتدا حضرت خضر شاگردی حضرت موسی را قبول نمی کند زیرا می داند که حضرت موسی تحمل کارهای او را ندارد اما با اصرار حضرت موسی، حضرت خضر(ع) او را به شاگردی می پذیرد به این شرط که در مقابل کارهای عجیب او سکوت کند.
در حادثه اول، حضرت خضر(ع) کشتی را که در کنار دریا است سوراخ می کند و حضرت موسی (ع) شرط را فراموش کرده و اعتراض می کند، باتذکر حضرت خضر(ع) حضرت موسی(ع) سکوت می کند.
در حادثه دوم، برخورد با کودکی نابالغ است، که حضرت خضر(ع) او را به قتل می رساند و موسی (ع) شدیدا اعتراض می کند، با تذکر سخت حضرت خضر(ع) موسی(ع) شرط می کند سکوت کند و اگر دوباره اعتراض کرد حضرت خضر او را ترک کند.
در حادثه سوم، گذر بر شهری است، حضرت خضر(ع) و حضرت موسی(ع) از مردمان آن شهر در حالت گرسنگی طعام طلب کردند اما آنها به دلیل حرص و طمع زیاد کمک نکردند، در این میان با دیواری در حال سقوط روبرو شدند. حضرت خضر(ع) دیوار را به پا ساخت. حضرت موسی(ع) باز اعتراض نمودند و حضرت خضر(ع) هم طبق شرط حضرت موسی(ع) از او جدا شد اما قبل از آن حضرت خضر(ع) علت آن کارها را بر موسی(ع) توضیح داد.
در مورد آن کشتی، چون دولت آن موقع کشتی های سالم را از مردمان فقیر و سطح پایین به زور می گرفت و حضرت خضر(ع) گفت من او را سوراخ کردم تا تنها سرمایه آن مردمان از بین نرود. در مورد حادثه دوم آن کودک پدر ومادری مؤمن و صالح داشته اما آن کودک هنگامی که بزرگ می شد پدر ومادر را از راه راست منحرف خواهد کرد به همین دلیل او را کشتم و در حادثه سوم زیر آن دیوار گنج دو برادر یتیم پنهان شده بود و من آن دیوار را از پا ساختم تا آن گنج پیدا نشود تا دو برادر بالغ شوند و به سراغ آن ها بروند.
نتیجه: حضرت موسی (ع)عقلا و شرعا با توجه به حوادثی که می دیده است به حضرت خضر(ع) کمک نکرده و حتی اعتراض هم می کند، حضرت خضر(ع) هم به موسی(ع) اعتراض نمی کند که حال من معلم تو هستم و تو باید از من تبعیت کنی. این نشان می دهد رفتار و عمل یک معصوم با معصوم دیگر متفاوت است و عمل آنها از روی میل و رغبت بوده است.
پس در نظام مدیریت ولایی و الهی، شوق و رغبت، محور اعمال و تحقق تبعیت از نیروهای تحت فرمان است.
شرح ب: در قضیه کربلا، امام حسین(ع) سعی دارد که افراد با اختیار خویش قدم به صحنه بگذارند. به همین سبب شب عاشورا مطرح می کند که: فردا مسئاله شهادت است و بلا شک همه کشته خواهند شد، هر کس نمی خواهد می تواند از تاریکی شب استفاده کرده وهمراه با خانواده صحنه را ترک کند و جبری در کار نیست. یاران می گویند ما مانند بنی اسرائیل نیستیم که موسی را تنها گذاشتند و گویند عده ای هم از فرصت استفاده کردند و در تاریکی شب گریختند. در این میان قاسم بن الحسن می گوید: ای عمو من چه آیا جزء شهدا هستم؟ حضرت به جای جواب سئوال می کند: مرگ را چگونه می بینی؟ (زیرا می خواهد کورکورانه تصمیم نگیرد و احیانا احساسات خویش او را تحریک نکند) می فرماید: از عسل بر من شیرین تر است. امام می فرماید: تو هم جزء شهدا هستی.
ما وقتی به تاریخ اعمال مدیریت ائمه نظر می کنیم، می بینیم نیروهای کلیدی و مدیریتی که بتوانند درک مدیریت امام را داشته باشند بسیار کم بودند.
کسی که این درک را داشته باشد و توان انتقالش را هم به زیر مجموعه دارا باشد، از این رو است که امام زمان منتظر آن 313 نفری است که بتوانند درک آن مدیریت را داشته باشد. کسانی که شان تفهیم مدیریت امام را به افراد زیر مجموعه دارا هستند.
اعمال مدیریت بر اساس بصیرت نیروها
مدیر الهی نه می تواند اجبار کند و نه میتواند بر اساس جهل و تقلید مردم را به اطاعت بکشاند.
پس مدیر اسلامی، مسئول است که اختیار مردم بر اساس شعور و آگاهی شان باشد نه بر اساس جوسازی و تبلیغ.
با توجه به این، از مدیریت های مبتنی بر جهل و جبر نیروها مدیریت هیتلر و فرعون و.. را میتوان مثال زد.
به عنوان مثال مردم آلمان با اختبار خود به دنبال اهداف شوم هیتلر حرکت نکردند، اما بر اساس تبلیغات و تحریکات فریبند نژاد برتر ژرمن که توسط افرادی همچون گوبلز صورت می گرفت، تحت تاثیر قرار گرفته و خود را در جبهه ها به هلاکت رساندند.
*ان الله سمیع بصیر* (مجادله/1)
طبق این آیه همانگونه که خداوند بصیر است مخلوقاتش هم بصیر هستند و خداوند آنها را با این ویژگی خلق کرده است و آنها بر اساس علم وبینایی خداوند را اطاعت می کنند.
موسی(ع) به فرعون فرمود:
*لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات و الارض بصائر*
“فرعون تو به دو چیز یقین داری: یکی اینکه، این کتاب از جانب خداست و دوم اینکه محتوایش بصیرت و بینایی به مردم می دهد” ولی تو بنا داری که مردم را کورکورانه به دنبال خود بکشانی و به همین خاطر است که مانع وسد راه شدی.
تا این جای مطلب از این سخنان می توان موارد زیر را استخراج کرد:
همه چیز دارای بصیرت است.
1. بصیرت خداوند: بصیرت از صفات فعلی خداوند است.
*ان الله سمیع بصیر* (مجادله/1)
2. بصیرت طبیعت: عالم خلقت نیز بر اساس بصیرت است.
*کل قد علم صلوته و تسبیحه* (نور/41)
3. بصیرت کتب آسمانی: قرآن دارای محتوایی بصیرت اور است.
*قد جائکم بصائر* (انعام/104)
4. بصیرت انسان: ما انسان را از نطفه آمیخته ای خلق کردیم برای اینکه او را امتحان کنیم و بیازمائیم و به جهت این امتحان و آزمایش او را سمیع و بصیر قرار دادیم.
*انا خلقنا الانسان من نطفة امساج نبتلیه فجعلنا سمیعا بصیرا* (انسان/2)
5. اساس دین مبتنی بر تفکر: همانطور که حضرت علی (ع) در خطبه ی اول نهج البلاغه می فرمایند:
*لیثیروا فیهم دفائن العقول*
“انبیاء آمدند تا در وجود مردم دفینه های عقل را فعال نمایند و آثار و برکات عقل و فکر را بروز دهند.
6. دعوت انبیاء بر اساس بصیرت: *فاستقم کما امرت و من تاب معک* (هود/112)
“پس استقامت کن آنگونه که ماموری” چگونه؟ با اختیار باشد نه اجبار با بصیرت باشد نه جهالت.
برای همین است که پیامبر(ص) فرمودند: این آیه مرا پیر کرد، چون در این صورت است که رسالت مدیریت و رهبری بسیار سنگین می شود، و این یک شاخصه مهم در شیوه مدیریت الهی است.
در تبعیت، نکته بصیرت، مسئله ای اساسی و قابل توجه است و از این رو است وقتی حضرت موسی به اصرار می خواهد در خدمت عبدصالح الهی درآید، او نمی پذیرد و تذکر میدهد: شما نمی توانید به همراه من بر آنچه که رخ می دهد صبر و تحمل داشته باشی.
*انک لن تستطیع معی صبرا* (کهف/67)
معلم الهی، علت عدم صبر را عدم بصیرت معرفی می نماید.
همانطور که امام (ع) موظف است که یاران زیر پرچمش با بصیرت عمل کنند، و با بصیرت بجنگند، این است که آزاد می گذارد هر کس با انگیزه دیگری آمده است برود و برای جنگ نماند.
«مدیریت اسلامی» وقتی معنای صحیح پیدا می کند که مجموعه اصول آن در جایگاه خویش و در تعامل با اصول دیگر بکار گرفته شود، در غیر این صورت توجه به یک اصل و نادیده گرفتن اصلی دیگر در واقع ناقض اعمال مدیریت بر مبنای ارزشهای اسلامی و بر مبنای اصول مدیریت اسلامی خواهد بود.
منبع: مدیریار
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.