مدیریت امام حسین (ع) در نهضت عاشورا
محسن قرائتی
ماجراى کربلا را حضرت آدم (علیه السلام) خبر داشت، انبیاء خبر داشتند پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) خبر داشت ماجرایى است که محور همه مصیبتهاست بزرگان و اولیاء هر وقت سختى بهشان مىآمد مىگفتند: درست است که مشکلات زیاد است اما «لا یوم کیومک یا ابا عبداللّه» هیچ روزى مثل روز تو نیست. حرکت امام حسین (علیه السلام) را آقایانى که در دانشگاه مدیریت مىخوانند حرکت امام حسین (علیه السلام) را مىشود یک رساله ازش درآورد به نام مدیریت کربلا چون همهاش از زاویه شهادت بحث شد اصلاً نه چگونه مدیریت کرد.
انحراف مسلمانان از خط مستقیم اسلام
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» الّلهم صل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
ماجراى کربلا را حضرت آدم (علیه السلام) خبر داشت، انبیاء خبر داشتند پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) خبر داشت ماجرایى است که محور همه مصیبتهاست بزرگان و اولیاء هر وقت سختى بهشان مىآمد مىگفتند: درست است که مشکلات زیاد است اما «لا یوم کیومک یا ابا عبداللّه» هیچ روزى مثل روز تو نیست. حرکت امام حسین (علیه السلام) را آقایانى که در دانشگاه مدیریت مىخوانند حرکت امام حسین (علیه السلام) را مىشود یک رساله ازش درآورد به نام مدیریت کربلا چون همهاش از زاویه شهادت بحث شد اصلاً نه چگونه مدیریت کرد. این مدیریت خیلى مسئله مهمى است که اصلاً مدیریت کربلا را بگوئیم. اجازه بدهید من امام حسین (علیه السلام) را توى این چند دقیقه در این زاویه مطرح کنم؛ خط مستقیمى را اسلام طرح کرد، ماشین را هم پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) ساخت رانندهاى را هم در غدیرخم پشت او نشاند بنام امام على بن ابیطالب (علیه السلام) آمدند در مقابل غدیر سقیفه را راه انداختند راننده دیگرى نشاندند و على (علیه السلام) را کنار زدند بعد رانندهاى و بعد رانندهاى دیگر جورى شد که هرچه فاصله با پیامبر (صلى الله علیه و آله وسلم) زیادتر مىشد فاصله خطها هم با اسلام زیادتر مىشد عین زاویه که هرچه منحرفتر مىشود فاصلهاش با خط اصلى بیشتر مىشود دهم هجرى پیامبر (صلى الله علیه و آله وسلم) از دنیا رفت شصتم هجرى یزید به حکومت رسید 50 سال فاصله توى این نیم قرن خیلى انحرافات پیش آمد خیلى، خلیفه پیامبر (صلى الله علیه و آله وسلم) شده بود یزید سگ بغل مىکرد، شراب مىخورد، عیاش بود، اصلاً عقیده نداشت. مىگفت: «لا خبر و لا وحى نزل» نه خبرى نه وحیى، منکر همه چیزى. دیگه قصه از سخنرانى گذشته بود. گاهى یه کسى با یک تذکر و تلنگر بیدار مىشود و گاهى باید یه چیزى را منفجر کرد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) دید دارد صحبت مىکند در طرف اثر نمىکند «فضرب على حرّه» زد توى گوش خودش تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در سخنرانى زد توى گوش خودش، مردم دو زانو نشستند بفرمائید، چى مىفرمائید، یعنى بعضى وقتها تذکر، خودش را باید در شرایطى قرار بدهد که حواسها را متوجه خودش قرار بدهد. کشورهاى اسلامى در این 50 سال به کجا کشیده شدند؟ پیرمردها که پیامبر را دیده بودند مرده بودند، نسل نو که آمده کار پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را ندیده بود سیمایى که بود هِى عوض شد این بلاد اسلامى است یزید در شام حالا من روى نقشه را تطبیق نمىکنم، فرض حساب مىکنیم یزید در شام به حکومت رسید نمایندهاى داشت به تمام نمایندگانش بخشنامه کرد از همه مردم بیعت بگیرید حکومت مرا قبول کنند به نفع یزید منتهى به فرماندار مدینه نوشت؛ تو خیلى کار به مردم مدینه نداشته باش تو جهت روى شخص امام حسین باشد تو از او بیعت بگیر مردم آسان است. امام حسین (علیه السلام) در مسجد پیامبر نشسته بود آمدند گفتند فرماندارى شما را مىخواهد امام حسین (علیه السلام) فرمود: معاویه مرده پسرش حکومت را دست مىخواهند مرا ببرند فرماندارى بیعت بگیرند به 30 هزار نفر از این جوانهاى حزب اللهى گفت: شما پاسدار شوید دور خانه و کاخ، دارالعمارة مثلاً کاخ که نبود؛ محل حکومت فرماندارى، اگر از آنجا فریاد کشیدم شما بریزید تو که یک بار مرا توى یک اطاق نکشند اگر بناست کشته شوم یه جورى کشته شوم که رژیم را، از اینجا مدیریت شروع مىشود 30 نفر جوان مسلح امام حسین (علیه السلام) فرمود مواظب من باشید. اینجاست که مىپرسند که در صدر اسلام هم پاسدار بوده؟ بله پاسدار بوده خود امام حسین (علیه السلام) فرمود شما باشید، چون اگر بناست امام حسین (علیه السلام) از شهادت نمىترسد، از اینکه از شهادتش سوء استفاده نشود. اگر بناست یک لامپى بزنیم چرا در کوچهاى بزنیم که یک خانه داشته باشد توى یک خیابان شلوغ بزنیم که میلیونها آدم از نورش استفاده کنند خیلى خوب
ایستادگى امام حسین (علیه السلام) در برابر بیعت با یزید
امام حسین (علیه السلام) رفت فرماندارى گفتند: شما باید بیعت کنى فرمود که: من بیعت نمىکنم خلاصه بگو، مگو، شلوغ شد، فرماندار هم یه خورده جاخورد تشرى امام حسین (علیه السلام) زد، تو از من به نفع یزید یه خورده سر و صدا که بلند شد مثل اینکه دیدند نه مثل اینکه امام حسین (علیه السلام) آماده باش است على اىّ حال گفتند: باشد یکى هم اونجا گفت: بابا باید بیعت بگیرى امام حسین برود دیگه دستت بهش نمىرسد، به هر حال آمد امام حسین نگفته رفت مکه، خوب نگفته رفتن خود یک درس است، مسئلهاى است. مثلاً حساب کنید یه مرتبه مردم مىبینند که امام (ره) در جماران نیست. مثلاً مقام معظم رهبرى پیداش نیست یه آدمى که همه او را مىشناسند مىبینند نیست این خودش ایجاد موج مىکند. ایجاد موج، حالا سیاسى یا مدیریتى مىخواهید بگوئید هرچه مىخواهید تحلیل کنید. نگفته رفت و مردم پاشدند گفتند: امام حسین (علیه السلام) نیست به شما نگفت، گفتند یه خبرى است، آن 30 نفرى که همراه خود برده بود، آنها گفتند از پریروز هرچه بوده معلوم مىشود مىخواستهاند از امام بیعت اجبارى بگیرند. رها کرده رفته مکه، حالا چرا مکه؟ مکه یک آیه داریم «من دخله کان ءامنا» یعنى هرکس داخل مکه شد جانش در امان است
حرکت امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه
یعنى حتى اگر یک قاتلى را مىخواهند بگیرند فرار کرد رفت مکه، در مکه نمىشود او را کشت، یعنى مجرم هم اگر رفت مکه نباید به او کارى داشت. بله مىشود آب و برق او را قطع کرد که مجبود شود از مکه بیرون بیاید، آن وقت او را بگیریم، تا مادامى که در مکه هست، این خود یکى از امتیازات اسلام است. من گاهى چون سفرهایى مىروم خارج، هفتاد تا کمال پیدا کردم که در هیچ دینى نیست. یکى از آن کمالات این است که توى هیچ مکتبى نیست. در اسلام منطقهاى بنام مکه که در منطقه امن است. براى هرکس که علیه هر رژیمى مىخواهد فریادى بزند کسى حق تعرّض ندارد. یعنى یه جایى باشد که مردم بتوانند ناله خودشان را بزنند و جالب این است که همه پولدارهاى زمین واجب است بروند مکه و مکه هم کسى حق اعتراض ندارد یعنى همه آن هایى که مىتوانند بروند، بروند و هرچى نعره دارند اونجا باید بتوانند. منتهى عمل نمىشود. والا اگر آدمهاى مستطیع بروند و فریاد بزنند خیلى از طاغوتها مىروند روى هوا، کار نداریم. کى وارد مکه شد؟ سوم شعبان، 27 روز به ماه رمضان، ایستاد تا ماه رمضان، 30روز هم ماه رمضان ایستاد، شوال و 30 روز هم شوال و 30 روز هم ذى القعده و ذالحجه تا هشتم، حالا 30 کم یکها را کار نداریم که ممکن است یک ماه 29 روز باشد، از 27 روز مانده به ماه رمضان تا شب عید قربان چند روز؟ هشت و هفت پانزده ده بر یک چهار و هفت و 125 روز ایستاد چه مىکرد چون منطقه امن بود گروه گروه مىآمدند دیدن امام حسین (علیه السلام) مىگفت: فهمیدید چه شد؟ معاویه رفت، یزید حکومت را گرفته مىشناسید یزید چه کسى است؟ شروع کرد مکه را گروه گروه با مردم صحبت کرد، مردم مکه خوب پخت که یزید لیاقت رهبرى امت اسلامى را ندارد، مردم مکه روشن شدند. ها اینجا سفید شد. مدینه هم که نگفته رفت ول وله انداخت آنجا را روشن کرد یعنى مردم مدینه یه مرتبه دیدند آقا نیست فهمیدند فرماندارى فشار آورده گفتند: حالا که آقا جانش در خطر است بالاخره مردم مدینه یکدست شدند در مکه هم 120 روز ایستاد مردم را پخت حالا این کشورهاى تاریک را باید روشن کرد. چه جورى روشن کنیم شب عید قربان از همه دنیا حاجى مىآید مکه، حاجى، حاجى، حاجى، از همه مناطق حاجى آمد همه که آمدند امام حسین (علیه السلام) رفت بیرون، باز در بیرون رفتنش یه چند تا اصل را مراعات کرد، نکتههاى مدیریتى اینجاست؛ 1- روز رفت، روز هشتم، مىتوانست شب برود که کسى او را نبیند. 2- از وسط جمعیّت رفت تا ببینند او را که کجا مىرود، مىتوانست از آن پشتها برود. 3- کاروان راه انداخت، با قافله رفت، چون اگر یک نفر سوار اسب باشد برود نمىفهمند اما وقتى کاروان مىرود مىگویند کجا؟ 4- سوار شد، اگر پیاده باشد مشخص نیست. 5- هرکجا هم ایجاد سؤال مىکردند ما داریم مىآئیم شما چرا مىروید، سخنرانى و افشاگرى مىکرد. مگر خبر ندارید معاویه رفته یزید یه همچنین شخصى. اگر رهبر مسلمانها یزید باشد باید فاتحه اسلام را خواند «و على الاسلام السلام» خیلى شعار قشنگى است. چنا شعار دارد امام حسین (علیه السلام) مىفرماید: «مِثلى» اى را همه مسلمانها حفظ کنند. شعار 2 کلمهاى است. «مثلى لا یبایع مثله». نگفت «انا لا یبایع یزید» اگر این را مىگفت: مىگفتند اون پسر پیامبر است یک وظیفه شخصى دارد. نگفت من فرمود مثل من یعنى شما هم اگر خون حسین درست باشد، کسى که مثل حسین باشد، نباید بیعت کند با کسى که مثل یزید باشد. نگفت من با یزید تا بگویند قصه شخصى است. فرمود مثل من با او. ممکن است یزید نباشد ولى مثل او همیشه هست. آدمهاى هرزهاى که مثل یزیدند و آدمهاى حزب اللهى که مثل امام حسین اند. حزب اللهى زیر بار هرزه نباید برود «مثلى لا یبایع مثله» یعنى قصه مکتب است، قصه شخص نیست که بگویم من زیر بار او نمىروم. حالا
افشاگرى امام حسین (علیه السلام) علیه یزید
روز رفت از وسط رفت، کاروان راه انداخت سوار شد، افشاگرى مىکرد به مردم هم مىگفت: از ایرانى؟ سلام ایرانىها را برسان بگو من حسینم بیعت نمىکنم، از مصر، از عراق، به همه مسلمانها گفت از هر بلادى هستید بگوئید من پسر فاطمه هستم زیر بار او نمىروم شما هم نروید، هرکس در جناح مثل من است زیر بار مثل یزید نباید برود به عنوان خبر دست اول حاجىها برگشتند، هر حاجى توى محلش مىنشست مىگفتند خبر تازه، مىگفت خبر تازه اینکه اول روزى که همه حاجىها آمدند امام حسین (علیه السلام) رفت، اینها خیلى مهم است. ببین آقا یک سؤال: من الان حریف شما نمىشوم ماشاءاللّه شما چند صد تا دانشجو هستید من هم یک طلبه مسئله زور باشد با یک نفر هم نمىتوانم کتک کارى کنم، اما مىتوانم عمامهام را بردارم بدون عمامه بروم توى خیابان، آقاى قرائتى چرا؟ اینها، اى خدا، یعنى مىتوانم با برداشتن عمامه همه را علیه شما بشورانم، گاهى وقتها اینها فوت و فن است. امام خمینى (ره) از این فوت و فنها براى انقلاب استفاده کرد. یک مرتبه فرمود، شما یادتان نمىآید فرمود: مسجدها تعطیل، بابا نماز جماعت مستحب است نه تعطیل مىخواست هى ولوله بیاندازد یک شب نیمه شعبان بود فرمود امسال کسى چراغانى هم نکند زمان شاه، نیمه شعبان، چراغانى هم نکنید، از هر ایجاد موجى علیه رژیم استفاده مىکرد. خیلى مهم است. هشتم، روز هشتم، از وسط جمعیّت، کاروان سواره، سخنرانى، ایجاد موج است وقتى حاجىها برگشتند، این حاجى سخنران این منطقه شد، منطقه روشن شد و این حاجى آن مسجد روشن شد، خلاصه آقا، تا حاجىها برگشتند همه فهمیدند که خط حسین با خط یزید از هم جداست یکى طرفدار عصمت و تقواست و یکى عصمت و تقوا. اصلاً پدرش معاویه روى منبر نشست. توى کتابهاى شیعه و سنى هست که اصلاً من کار ندارم شما مىخواهید نماز بخوانید یا نخوانید من مىخواهم حکومت کنم مردم دودمان بنى امیه را حالا شناختند خوب بعد 125 روز کجا رفت روز هشتم، برویم کربلا براى اینکه از کوفه نامه آمده، نامههاى کوفه 12000 تا بیا اینجا شنیدهایم شما رفتهاى کربلا، مکه شما بیا ما مردم کوفه هستیم پدرت هم اینجا پایتختش بود بیا قدرت، نیرو، اسلحه، امکانات مىدهیم و کودتا مىکنیم و رژیم. نامههاى زیادى آمد که امام (علیه السلام) مسلم را فرستاد که قصهاش را شنیدهاید بعد امام حسین (علیه السلام) دارد مىرود کوفه، وقتى مىرود کوفه، وقتى مىرود کوفه، باز اینجا مدیریت امام حسین (علیه السلام) را ببینید
همراهى امام سجاد و حضرت زینب در کربلا
دو تا خبرنگار با خودش برد. یکى مرد، امام زین العابدین (علیه السلام) و یکى زن حضرت زینب (سلام الله علیها) یک چهل، پنجاه تا ضبط و صوت با خودش برد بچههاى کوچولو آمدند با چشمهاى خود فیلم بردارى کردند با گوشهایشان حرفها را ضبط کردند هر بچه کوچولو مىگفتند تو کربلا بودى، تا مىگفت بودم و دیدم و شنیدم، روضه خوانى مىشد، این بچهها را برد آنجا پر بشوند یک مهر کوچک هم با خودش برد على اصغر که این مهر گرچه کوچک است ولى به نامه بزرگ ارزش مىدهد که فردا نگویند بابا دو نفر بودند سر سلطنت دعوا کردند على اصغر چه گناهى داشت، با اینکه کوچک است، مهر کوچک است اما نامه را بهش ارزش مىدهد. وقتى هم مىرود نامه، نامهها، به این منطقه مىدهد دارم مىروم کربلا بیائید. سؤال: امام حسین (علیه السلام) که مىداند شهید مىشود حالا چهار تا هم از شهر و روستا بیایند یا نیایند چون قامت ما براى غرق است در کم و زیاد او چه فرق است ما که، آب چه از سر گذشت چه یک نى و چه صد نى. امام حسین (علیه السلام) شهید مىشود حالا چهار تا بیایند یا نیایند. جواب: فایدهاش این است که نامه مىنویسیم خود نامه چهار فایده دارد؛ 1- نامه اتمام حجت مىکند چون توى نامه مىگفت شما این نامه را توى مسجد براى مردم بخوان یا به مردم بگو که قصه چیست. نامه دست آدم سرشناسى مىآمد آن طرف این نامه را مردم، این نامه خودش افشاگرى بود. 2- یا این نامه مىآمد یا نمىآمد اگر نمىآمد اتمام حجت مىشد که نگویند ما نمىدانستیم اگر مىآمد یا شهید مىشد یا شهید نمىشد، اگر شهید مىشد دودمان و اهل آن شهر علیه شهیدشان، به نفع شهیدشان علیه رژیم، اگر از این شهر و بخش یک نفر شهید مىشد اگر شهید مىشد مردم آن منطقه علیه رژیم کودتا مىکردند اگر هم شهید نمىشد باز یک خبرنگار به خبرنگارها اضافه مىشد. این همهاش اصول مدیریت است خیلى مهم است یک رژیمى که 50 سال است منحرف شده امام حسین (علیه السلام) مىخواهد چند ماهه مسیر پنجاه ساله را ببیند چقدر باید طرف از نظر برنامه ریزى و از نظر فوت و فن کارها باید حکیم باشد و خیلى باید مدیر باشد که بتواند چند ماهه با یک روش مسیر 50 ساله را برگرداند خیلى هنر است. نامه مىنوشت، یک نمىآمد اتمام حجت بود، دو مىآمد شهید مىشد مردم داد مىزدند، سر مىآمد شهید نمىشد یک خبرنگار به خبرنگارها، همهاش فوت و فن است، شد. رفتند در کربلا، ماجراى کربلا را مىشنوید ایام عاشورا خونها ریخته شد. حالا ماجراى کربلا زبانم نمىگردد هم مىفهمم هم نمىفهمم نمىدونم بگویم یا نگویم. قرآن دارد تعریف اسماعیل را مىکند مىگوید وقتى پدرش ابراهیم به اسماعیل گفت خدا، گفته خون تو ریخته بشود ذبح کنم تو را، فرمود: «یا ابت افعل ما تؤمر» پدر آنچه را خدا امر کرده انجام بده
عشق به شهادت
خداوند این آیه را نقل مىکند براى زنده باد اسماعیل که اسماعیل به قدرى خوب است که وقتى پدرش گفت بناست کشته بشوى گفت بابا جون انجام بده آنچه را بهت گفتهاند، نترس، خونم را حاضرم، ولى حضرت قاسم نگفت انجام بده گفت: مرگ از عسل شیرینتر است. این خیلى مهم است. اگر خدا اسماعیل را تجلیل مىکند چقدر ما باید تجلیل کنیم از حضرت قاسم، کربلا یه چیزهایى دارد که. یه وقت مکه به من گفتند که سمینار زن گذاشتهایم. گفتم والله سمینار زن مىخواهد چه کار کند همین سعى بین صفا و مرده سمینار زن است. یک زن کنیز، دو سه هزار سال پیش اینجا دویده، به همه پولدارهاى تاریخ مىگوید بیائید به جاى این زن، بدوید که اگر یک زن ایثار کرد من نامش را تاریخ نمىگذارم گم بشود. خیلى مهم است ولى بالاخره وقتى حضرت هاجر دوید آب زمزم پیدا شد. براى طفل مکه آب پیدا شد اما براى طفل کربلا آب پیدا نشد. ماجرا شد خونها ریخته شد اینها بردند در کوفه. بچرخانند تا بگویند اگر کسى با حکومت مخالفت کند دچار چنین سرنوشتى مىشود. اینها در کوفه سخنرانى کردند مردم کوفه هیجانى شدند رفتند در شام هیجانى شدند اجمالاً این اسارتها هم باعث شد که اینها سخنرانى کردند، کنار خرابه، توى کاخ امام سجاد (علیه السلام) با پسر یزید چند دقیقه خصوصى صحبت کرد یه مرتبه پسر یزید تا باباش آمد گفت: خاک توى سرت کند تو حسین را کشتى، یزید رفت سمت خانم. آن ور پرده خانم یزید گفت خاک توى سرت کند. یعنى زینب کبرى زن یزید را علیه یزید شورانید، امام زین العابدین (علیه السلام) پسر یزید را علیه او. اصلش اینها مواد منفجره بودند. قرآن مىگوید من مواد منفجره هستم. یه آیه داریم که قرآن مىگوید من دینامیت هستم «لو انزلنا هذإ؛ّّ. القرآن على جبل» اگر قرآن بر کوه نازل مىشد تکه تکه مىشود، یعنى من مواد منفجره هستم این اهلبیت امام حسین (علیه السلام) تمام رژیم بنى امیه را مثل دینامیت با سخنرانىها. انقلاب فرهنگى بود شمشیر نبود و اما سخنرانى، اسارت، شهادت، مظلومیت، قداست، عدالت، وفا، ایثار، کمالاتى که در کربلا. کربلا، کربلا نیست نمایشگاه تمام کمالات است
وفادارى حضرت اباالفضل به امام حسین (علیه السلام)
حالا روز تاسوعاست بحث را گوش مىدهید. اباالفضل (علیه السلام) وفادار بود قرآن مىدانید در تعریف ابراهیم مىگوید: «الذى وفّى» وفادار بود. اگر خدا به وفاى ابراهیم مىگوید «وفّى» اباالفضل (علیه السلام) هم وفادار بود. عصر تاسوعا یک ورقه آوردند گفتند تو فامیل. یکى از فامیلهاى شمرى. بیا این طرف هستند کسانى که یک نامه از اروپا، آمریکا مىآید. بیا اینطرف. و خیلى از جوانها گول مىخورند. دهنشان پر از آب مىشود. یعنى خیلى که بعضى. یک نامه آمد که اباالفضل را بخرند. فرمود: من از حسین جدا بشوم؟ وفاى اباالفضل. قرآن راجع به وفا مىگوید: ابراهیم «الذى وفى» اگر وفاى ابراهیم مورد ستایش است وفاى ابالفضل هم مورد ستایش است. خوب بس است در جلسات عزادارى کنید انشاءاللّه نماز عاشورا با شکوه برقرار شود. عزادارىها را با گناه قاطى نکند. خواهرهاى عزیز دستتان درد نکند که به هر حال شماها هم کمک مىکنید اما نگذارید عزادارى امام حسین (علیه السلام) با گناه قاطى شود. اگر عقب هیئت راه مىروید با یک قیافهاى راه بروید که حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) عقب هیئت راه مىرود و. اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) عقب هیئت راه برود چه جورى راه مىرود. شما دختر زهرا هستید همه دخترها دختر زهرا هستند. اصلاً همه ما بابایمان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) است. در دعاى ندبه داریم «انا و على ابوا هذه الامه» پیامبر فرمود: من پدر شما هستم، هر جوانى بابایش پیامبر است. اصلاً ما بچه ابراهیم (علیه السلام) هستیم «ملّة ابیکم ابراهیم» قرآن مىگوید: شما فرزندان ابراهیم هستید. دختران ما فرزندان حضرت زهرا هستند. جورى عقب هیئت راه بروید که اگر حضرت زهرا هم بود این رقمى راه مىرفت و جوانهاى ما هم اینچنین باشند. «السلام علیک یا اباالفضل» – مداح عزیزمان چند دقیقهاى ما را به فیض مىرسانند. «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کروبنا بحق اخیک الحسین» چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهى است جگرم غرق به خون و تنم از آب تهى است گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش پر ز خون آب بود چشم من از آب تهى است بروى اسب قیامم، بروى خاک سجود این نماز ره عشق است ز آداب تهى است جان من مىبرد این آب که از مشک چکید کشتىام غرق در آبى که ز گرداب تهى است حسین جانم، عزیز فاطمه؛ هرچه بخت من سرگشته به خواب است حسین دیده اصغر لب تشنه ات از خواب تهى است دست و مشک و علم لازمه هر لقاست دست عباس تو از این همه اسباب تهى است دستها از بدن جدا شد اما هنوز فریاد مىزند: «والّه ان قطعتموا یمینى – انى احامى ابداً عن دینى» من دست از حسین برنمى دارم. آقایى که یک عمر مؤدب پیشگاه امام حسین (علیه السلام) زانو زده. صداى و لحن و بیان او دائم مىگوید: سیدى، مولاى، نمىدونم چه شد یه وقت فریادش بلند شد: «یا اخا ادرک اخاک» حسین جان دیگه برادرت را دریاب، امان، امان، با چه حالى سیدالشهدا آمد نمىدانم، اما همینکه بالاى سر عباسش رسید سر برادر را بر روى زانو گذاشت چشم باز کرد آقاى من دو خواهش از شما دارم، این تیر را از چشمم بیرون بیاور، حسین جان خون را از مقابل دیدگانم پاک کن. داداش بگذار یه بار دیگه صورتت را ببینم. عدهاى مىگویند فرمود: حسین من تا زندهام مرا به خیمهها مبر، از بچهها خجالت مىکشم. گرچه امام حسین با شتاب و عجله آمد اما وقتى برمى گردد یک دست به عنان ذوالجناح یه دست به کمر گرفت، عمود خیمه عباس را کشید. «الآن انکسر ظهرى و قلّت حیلتى». خدایا؛ تو را به اباالفضل قسمت مىدهیم همینطور که او وفادار بود ما را نسبت به امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) نسبت به قرآن و شهدا و امام خمینى (ره) انقلاب ما را هم وفادار قرار بده. خدایا آنهایى که بى وفایى مىکنند اگر قابلند هدایت، ولى آنها که خیانت مىکنند دستشان را قطع بفرما. خدایا ایمان کامل، بدن سالم، فکر بلند، نیت خالص، علم مفید، رزق حلال، اولاد صالح، عزت دنیا و آخرت به همه امت اسلام و ما مرحمت بفرما. خدایا طاغوتهاى جان یکى پس از دیگرى در هم بشکن. خدایا توطئهها خنثى، توطئه گران نااهل نابود بفرما. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد شر اشرار را به خصوص آمریکا و اسرائیل و هر صاحب شرى که کارى جز شر رساندن به مستضعفین ندارد شرشان را به خودشان و انواع نکبتها و بدبختىها را نثارشان بفرما. خدایا زیارت با معرفت کربلا نصیب ما بفرما. خدایا ما را از عزاداران واقعى قرار بده. نماز ظهر عاشورا را باشکوه خوب انجام بدهید نمازها یادگارى است.
«والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
منبع: مدیریار
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.